چرا نی ها میان تهی اند ؟
  برگردان : ز.رزمی برگردان : ز.رزمی

   گابریلامیسترال

 

گابْریلا میسْتْرالْ، نخستین زن شاعرونیزنخستین نویسنده امریکای لاتین است که درسال ۱۹۴۵ بدریافت جایزه نوبل نائل آمده،  او در سال۱۸۸۹میلادی، در دهکده دورافتاده در شمال دره الکی شیلی به دنیا آمد و در روستای مونته‌گرانده پرورش یافت. او از سن ۱۵ سالگی آغاز به آموزگاری کرد و بعد از سوی آموزش و پرورش شیلی به عنوان مستشارآموزشی برگزیده شد. در سال ۱۹۱۴ با غزل‌های سه‌گانه‌اش به نام غزل‌های مرگ برنده جایزه ملی شعر شیلی شد. او همچنین به نمایندگی مردم شیلی در جامعه ملل و پس ازآن در سازمان ملل متحد برگزیده شد

مسیترال در سال ۱۹۴۵ به خاطر داستان معروف "دعا به خاطر آنها که خودکشی کردند"، موفق به دریافت جایزه ادبی نوبل گردید. «پابلو نرودا» شاعر و دیپلمات شیلی و برنده جایزه نوبل، که در بیست و سوم سپتامبر سال ۱۹۷۳ چند روز پس از کودتای ژنرال پینوشه در شیلی بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت با «گابریلا میسترال» این زن شاعر،آموزگار، دیپلمات ، فمینیست ونویسنده نشست‌های بسیاری داشت و همواره مورد تشویق وی قرار می‌گرفت.بااین همه

 گابریلامیسترال،زندگی مرارت باری داشت ودرعشق وزناشویی باشکست وناکامی مواجه شد،اشعارونوشته های او ازتجربه های شخصی یک زندگی رنجباربا جان مایه های عشق ومرگ وبی حاصلی وطبیعت گرائی ریشه میگیرد

گزیده‌ای از سروده‌های این شاعر در کتاب هایی با نام (ویرانی) ، (نشه شراب) ، (شب زنبیل  سیاهی‌ست) و... به انتشار رسیده است

گابریلامیسترال درسال ۱۹۵۷میلادی پدرودحیات گفت

     چرانی ها میان تهی اند؟ یکی ازنوشته های زیبای وی است که از عهده ترجمه آن برآمدن کارساده ای نیست امیدترجمه نادرست ونارسای من از ظرافت وزیبایی این اثر چیزی نکاسته ولطمه ای به متن اصلی وارد نسازد

 گویند روزی ازروزها دردنیای صلح آمیزگیاهان،تحولی اجتماعی رخ داد،رهبران این جنبش (نی) های مغروروخودپسندبودند،بادکه خودخدای طغیان است،تبلیغات گسترده ای سردادودریک چشم به هم زدن،درهمه ای مراکزگیاهی ونباتی ،جزنقل این تحول،هیچ حرف دیگری درمیان نبود

جنگل های بکرباباغ های حقیر،بخاطرمبارزه ای مشترک درراه برابری پیمان برادری بستند،برابری نه درضخامت تنه یا مرغوبیت میوه وحق داشتن آب زلال وشیرین،بلکه فقط برابری بلندای قدو قامت

هدف این بودکه همگی قدشان را به یک اندازه وهمطرازبلندکنند،گندم به این فکرنبودکه خودرا همچون درخت بلوط تنومندکندبلکه فقط میخواست کاکل هایش را درهمان ارتفاع تکان دهد. گل سرخ تلاش نمیکردکه هماننددرخت میوه مفیدفائده ای باشدبلکه تنها میخواست به بلندای آن درخت برسدوازآن بالشی بسازدوگل هایش را روی آن بخواباند

غرور،غرور! پندارباطل عظمت وتفاخر،حتی به هنگامی که بمقابله با طبیعت برمی خاستند،به آرمان شان نقش کاریکاتوری اغراق آمیزمی بخشید. بعضی ازگلهای فروتن ـ بنفشه شرم آگین وزنبق نوک پهن - به عبث، صحبت ازقوانین الهی ومضرات غروربمیان میکشیدند،صدایشان لرزان وبیمارگونه بود

شاعری سالخورده،باریشی همچون خدای رود،بنام زیبایی این برنامه را محکوم کردونکته های خردمندانه ای درباره متحدالشکل بودن برزبان آوردکه درنظر او ازهرجهت نفرت انگیزبود

    سرانجام ماجرا بکجا انجامید؟مردم ازدخالت ها واعمال نفوذهای غریبی حرف میزنند.ارواح زمینی،

  بانیروی عظیم زندگی بخش شان،برگیاهان فوت کردندوبدینگونه بودکه معجزه پلشتی روی داد

 یک شب چمنزارهاوبته زارها،چندین متررشدکردندچنانکه گویی ازنوعی خواست تحکم آمیزستارگان اطاعت میکردند

روزبعد،مردم روستا، ازکلبه هایشان که خارج شدند- بادیدن شبدرهایی به بلندای یک کلیساومزارع گندم به شکل جنگلی ازطلا،به وحشت افتادند

دیوانه کننده بود،حیوانات،گمگشته درعمق تاریکی چراگاه های شان،ازوحشت می غریدند،پرنده هاکه لانه هایشان تا به اوج های ناشنیده بالارفته بود،بانومیدی ناله سردادند،دیگرنمی توانستند درجستجوی دانه درسطح زمین پروازکنند،چوپانان نزدیک چراگاه های تاریک ،درکنارگله گوسفندان شان درنگ میکردند،گوسفندان حاضرنبودندبجایی به آن انبوهی داخل شوند،میترسیدندمباداچیزی

آنهارایک جا درخودفروبلعد

 دراین اثنا نی ها،پیروزمند،باصدای بلندمی خندیدندوبابرگهای هرزهء آشوب برانگیزشان،برشاخه های درختان شلاق میزدند وبدینگونه یکماه سپری گشت ، آنگاه افول آغازشدوافول بدینگونه شکل گرفت؛ سرهای ارغوانی بنفشه هاکه فقط درسایه سارسرزنده وبانشاط اند،درمعرض نورشدیدخورشیدکه قرارگرفتندپژمردندوخشک شدند

نی ها،دست پیش گرفتندوبا شتاب گفتند: مهم نیست،آنهاکه دراصل چیزی نبودند(اماساکنان سرزمین ارواح،به سوگ نشستند)

زنبق هاکه پانزده مترقدکشیده بودند،شکستندوبه دونیم شدند. آن سرهای سفیدمرمرین ،همچون سرملکه ها،قطع شدوبه اطراف افتاد

نی ها همچون دفعات پیش ، به بحث وگفتگوپرداختند(اما خواهران نیکی وزیبایی ، سوگواروسراسیمه درمیان جنگل هاپا بفرارگذاشتند)

درختان لیمودرآن ارتفاع ،با وزش های بادسرکش ،شگوفه های شانرا ازدست دادند؛ پدرود ای حاصل کشت وکار

نی ها، باردیگراظهارنظرکردند: مهم نیست،میوه شان تلخ بود

شبدرهاخشک شدندوساقه هایشان همانندنخی که درآتش بیفتد،درهم پیچید، بته های کچالو بجهت قوت بخشیدن به ساقه هایشان،حاصلات ناقصی بارآوردند، اکنون دیگرنی ها نمی خندیدند،سرانجام حالتی جدی بخودگرفتند

     شگوفه های بته و علف را دیگرنمی شد پیوند داد؛ حشره هانمیتوانستندبدون داغ شدن بیش ازحدبال های کوچک شان،به آنها برسند

ازآن گذشته ،گفته شدکه انسان هادیگربرای احشام شان نه نانی داشتندنه میوه ای ونه علوفه ای گرسنگی واندوه درآن سرزمین ،همه جا گسترش یافت

دریک چنین وضع وحالی،فقط درختان بلنددرامان بودندکه تنه هایشان همچون همیشه نیرومندبالاوبالاترمیرفت؛هیچ وسوسه ای اغوای شان نمیکرد

نی ها،آخرین گیاهی بودندکه سقوط کردند،سقوط شان نمایانگرفاجعه عظیم نظریه (درخت تزاری) بود،ریشه ها دراثررطوبت بیش ازحدفاسدشدندوحتی شبکه شاخ وبرگهای متعددنیزنتوانست ازخشک شدن شان جلوگیری کند

 آنگاه دیگرروشن شدکه نی ها،درمقایسه با تنه پروپیمان سابق شان،میان تهی شده بودند، قدشان تا بلندای آن جمع گرسنه می رسیدامادرون شان چون تهی بود،همانندعروسکهاوعروسکهای خیمه شب بازی مضحک مینمود

دربرابرچنین شواهدی دیگر کسی نبودکه ازفلسفه شان دفاع کند؛ تاهزاران هزار سال،کسی دیگرسخنی ازآنها برزبان نیاورد

طبیعت که همواره سخاوتمنداست - درمدت شش ماه خرابی هارا جبران کردوبه دقت مراقب بودتا تمامی گیاهان وحشی باردیگربه همان شیوه معمول سبزشوندورشدکنند

شاعرباریشی همچون خدای رود،پس ازیک غیبت طولانی ظاهرشدوشادمان،سروددوران تازه را سرداد

ای مردم عزیز،این گونه باد! بنفشه به خاطرریزه بودنش است که زیباست ودرخت لیمو به خاطر اصالت شکلش - همه چیزهابه همان سان که خدا آنهاراآفریده است زیبایند؛ درخت بلوط پرشکوه وخوشهء جو ترد و شکننده

زمین باردیگرحاصل داد؛گله هاپروارشدندومردم به خوردوخوراک رسیدند،اما نی ها- آن سردسته های عصیانگر- برای همیشه ،نشان خفت وکنفتی شان را باخودداشتند؛ تهی بودند،تهی


October 3rd, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان